قرآن بسندگان/ 2/بررسی ادله قرآنی/
نویسنده سلطان علی نایبی
ادّلّه قرآنی
1) آیات رسالت
برخی از «قرآنیون» آیات رسالت را شاهدی بر «قرآن بسندگی» خویش قرار داده اند.آنان با تأکید بر این که صفت «رسالت حضرت محمد ص»،ناظر به ابلاغ قرآن کریم است بنابراین ما ملزم از پیروی «رسالت» هستیم و «حدیث» و «سنّت نبوی» جایگاهی در این «رسالت » ندارد. «احمد صبحی منصور» با تفکیک سنّت به دو قسم نبوی و رسولی،بر جاودانگی،جامعیت و ضرورت اطاعت بی چون و چرا از سنّت رسولی تأکید می نماید(صبحی منصور،2005،ص47-53).وی کلام و سیره حضرت محمد (ص) با وصف نبی را ناظر به حوادث و رخدادهایی می داند که جزو دین نیست.او معتقد است گفتار محمد(ص) با وصف نبی خارج از وحی قرآنی بوده و راویان حدیث،آن را پس از وفات پیامبر(ص) نوشته و بهره ای از حقیقت ندارد.در مقابل،اقوال رسول که همان قرآن است بدون کم و زیاد ابلاغ گردیده و شایسته پیروی در تمامی دوره هاست(همان ص56). او می افزاید اطاعت از رسول،اطاعت از «رسالت»،یعنی «کلام الله» است و اطاعت در دین تنها برای خداوند متعال است.از این رو اگر خداوند فرموده :«و اطیعوا الله والرّسولَ لعلّکم ترحمون»(آل عمران،132) نبی اولین کسی بود که به اطاعت از«رسالت» یعنی «قرآن» پرداخت و چون با رسالتی به نزد قوم خود می آمد، با وصف رسول مورد خطاب قرار می گرفت و از مردم می خواست که بر اساس این رسالت،از وی اطاعت نمایند. بر این اساس در آیه شریفه«إنّی لکم رسولٌ أمینٌ فاتّقوالله و أطیعون»(شعراء،107-108)،پیامبر(ص) خود را رسول خوانده و نفرموده است:«إنّی لکم نبیٌ أمینٌ»، بنابراین اطاعت از «رسول» همان اطاعت از قرآنی است که خداوند بر پیامبر(ص) نازل نموده است و رسول یا همان قرآن،همواره در بین ماست و از بین نمی رود(همان،ص 64-65).این دیدگاه صفت «رسالت» را برجسته ساخته و در همه ازمنه از صدر اسلام تا کنون قابل تقلید دانسته و در مقابل صفت «نبوّت» را در «حیات پیامبر ص» منحصر می داند واز آنجایی که «رسالت » را چیزی جز «ابلاغ قرآن کریم» نمی دانند نتیجه این می شود که پیامبر ص در «مقام ابلاغ قرآن » مورد تبعیت قرار می گیرد نه در «مقام تفسیر قرآن» واگر از شخص ایشان روایات تفسیری هم داریم مربوط به «سنّت نبوی ص» است که محدود به حیات ایشان است.البتّه «قرآن بسندگان» ،«سیره مسلمانان» که عملی مانند نماز را «سینه به سینه » بدان عمل کرده اند را حجّت می دانند(صبحی منصور،25-28). اما نسبت به «روایات » کم لطفی نموده و «قرآن» را به دور از «سنّت نبوی ص» قابل تفسیر می دانند.
بررسی آیات رسالت
در جواب این دسته از قرآنیون می توان گفت آیات متعدد قرآن گواه آن است که پیامبرص به وصف «نبی» نیز همان شؤونی را داراست که وی برای شأن رسولی ایشان پذیرفته است؛همان طور که در آیه 6 سوره احزاب از اولی بودن پیامبرص به وصف «نبی» نسبت به مؤمنان یاد شده است:«النّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و در آیه 163 سوره نساء پیامبرص به وصف «نبی» را مفتخر به دریافت وحی الهی می داند:« إنّا أوحینا إلیکَ کمَا أوحینا إلی نوحٍ و النّبییّن من بعده» و درسوره اعراف آیه 157: «الّذین یتّبعون الرّسول النّبی الامیّ » و همچنین آیه 158:« فآمنوا بالله و رسوله النّبیّ الامیّ» و 81 سوره مائده « ولو کانوا یؤمنون بالله و النّبیّ» از ضرورت تبعیت از پیامبر ص و ایمان به او به مثابه «نبی» سخن گفته است.
این نوع تفکر قرآنیون که تفسیر قرآن را مرتبط با سنّت پیامبر ص نمی داند یک انحرافی را هم در پی دارد و آن نبودن «محوری برای تفسیر» و «اختلاف و پراکندگی تفاسیر قرآنی بدون چار چوب مشخص» است. اگر چه در خود سنّت برخی روایات تفسیری معارض همدیگر هستند اما راه علاج آنها در «علم حدیث» آمده است که «مخالف قرآن و عقل » نباشد و نیز سایر ملاک ها تبیین شده است اما بودن همان روایات به تفاسیر یک چار چوب کلّی و خمیر مایه تفسیری عنایت می کند.اما طبق نظر قرآنیون که سنت نبوی ص را مختصر به زندگی و حیات ایشان می دانند ،تفسیر قرآن با برداشت های نوین بدون توجه به سنت صورت می گیرد که می تواند «احتمال برداشت های خطا و ناصواب» و« تشتّت و پراکندگی» بسیار را در پی داشته باشد که با غرض اصلی قرآن کریم که همان «هدایت بشر» است سازگاری ندارد.
اگر در بحث «رسالت پیامبر ص» نیز به خوبی دقت کنیم در می یابیم که شخصیت حضرت ختمی مرتبت سبب این شد که به «مقام رسالت» مبعوث شود و این چیزی نیست جز «طهارت نفس» ایشان همان طور که در سوره نجم می خوانیم:« ما ضلّ صاحبکم و ما غوی* و ما ینطق عن الهوی* إن هو إلّا وحیٌ یوحی» (نجم 2-4) در آیه دوم از عدم ضلالت پیامبر به فعل ماضی یاد شده است یعنی شخصیتی که الان لباس «رسالت» را بر تن کرده به پاس زحمات او در زدودن رذایل اخلاقی و هدایت به «مسلک توحیدی» است و در ادامه بیان می کند که هیچگاه از روی «هوی» و «هوس» سخن نمی گوید و دلیلش هم این است که «او چیزی نیست مگر وحی ای که بر او می شود» این آیات با این همه موکّدات دلالت بر شخصیت عظیم الشّأن حضرت محمّد بن عبدالله ص پیامبر گرامی اسلام ص می نماید که در وهله اول ارتباطی و موضوعیّتی برای «رسالت» ندارد ،بلکه همین که چنین شخصیّتی شایسته دریافت «مقام وحیانی» را دارد و تمام وجودش را از لوث «شرک» و «رذایل اخلاقی» زدوده ، شایسته «تبعیت» و «اطاعت» است چه ایشان را در قامت لباس «رسالت» ببینیم و چه جامه «نبوّت» را بر تن ایشان مشاهده نماییم.رکن اساسی و محوری «اطاعت» از ایشان همان «پاک بودن نفس» ایشان است و الّا اگر این ویژگی را از ایشان سلب نماییم حتّی در مقام «رسالت» نیز اطاعت از ایشان اثبات نمی گردد.بنابر این پیامبر ص چه در «مقام رسالت» و چه در «مقام نبوّت» ،قطعاً «واجب الاطاعة» برای همه مسلمین می باشد و انفکاک بین این دو مقام برای مکلّفین در «مقام امتثال» امری است که دلیل عقلایی و قرآنی ندارد.