بررسی تطبیقی معنویت اسلامی و معنویت های نوظهور غربی و شرقی
به نظر نگارنده معنویّتی است که در قدم اوّل پرده از حقیقت بردارد. و انسان را با حقیقت مواجه سازد.حال اگر این معنویت به انسان آرامش داد فبها اگر هم آرامش نداد، اشکالی ندارد لا اقلّ بازتابی از حقیقت را به ما نشان داده است.
اگر همّ و غمّ یک «سالک »این باشد که پرده از اسرارعالم بردارد و بداند بالاخره این عالم «قافله سالار » و « مدبّری»دارد و غایتی برای این عالم متصوّر است و به آن غایت طیّ طریق نماید، و درک این حقیقت نماید او در اوّل و آخر راهش یک «سالک معنوی» و« انسان به تمام معنوی»است.
امّا اگر منظور از«معنویت» فقط رسیدن به آرامش باشد، در این صورت اگر اورا انسانی بدنبال معنویت بدانیم،خیلی مناسب سخن نگفته ایم.چنین انسانی در بهترین حالتش یک انسان روان پریش است که برای کاستن دردها و رنجهای خود یا دیگران می خواهد طریقی را بپیماید که فقط درد و رنجی را بکاهد یا از بین ببرد برای او یافتن حقیقت معنایی ندارد.
و اینکه می گویند «فرقه های نوظهور معنوی» به جای آن اگر بگویند:« فرقه های نو ظهورمتفاوت با ادیان سنّتی» بهتر است، چون این فرقه ها «معنویتی » ندارند. یک سری افکار پریشان و اعمال بدون پشتوانه استدلال عقلانی و عرفانی در خور توجّه.
«معنویت»، اگر پرده از حقیقتی نگشاید مانند « مدرنیزه شده عالم» فقط جهت برآورده شدن یکی از خواسته های بشری است منتها از نوع «نیازهای روحانی» . که با این آرامش بهتر بتوان به «تمایلات مادّی » رسید که می شود مقدّمه ای برای بهتر و بیشتر استفاده کردن از مادیّات .
که این امر را در سیره «اوشو» می بینیم.
«معنویت» بدون «حقیقت» ، در خدمت سکولار ها و نظام سرمایه داری است که بهتر بتوانند از هجوم آنان به «تمایلات نفسانی» پشتیبانی کند، تا احساس شرم نکنند.
در این نوع معنویت از ارتباطات جنسی آزاد هیچ ابایی نیست، بنابراین می توان این نوع از «معنویت» راملحق به همان «نظام سرمایه داری» دانست.
«معنویت» همان طوری که از نامش پیداست ، باید راهی باشد تا انسان ناسوتی وخاکی را به عالم معنا سوق دهد ، نه اینکه دو پای بشر را همچنان در خاک نگه دارد و صرفا پوششی باشد از جنس «روحانی» تا او بیشتر بتواند به تمایلات مادی خویش برسد.
«معنویتی» که «جناب آقای ملکیان» در « پروژه عقلانیت و معنویت» مطرح می کنند، از این سنخ است، معنویتی نیست که پرده از حقیقتی بردارد یا انسان را به عالم معنا سوق دهد یا حالتی معنوی که سرشار از رسیدن به حقیقت است برای او ایجاد کند. بلکه همین که انسان از زندگی خویش شادی حاصل کرد و امیدوار بود (به عبارتی خودکشی نکرد و به زندگی فعلی خوش بود) می شود معنویتی کامل برای او.حال این معنویت او را به خدا و عالم معنا سوق می دهد چنین رسالتی ندارد.
«معنویت مطلوب از منظر اسلام» معنویتی است که بر طبق «شریعت» راه های باطنی که «طریقت» باشد را پیش روی «سالک»قرار دهد تا او بتواند ،«شریعت » را انجام داده و به مقام های باطنی که «طریقت» باشد، راه برد و از آن جا خود را به «حقیقت» برساند.
لذا پلّه های «شریعت» ، «طریقت» ،«حقیقت» کاملا حساب شده و دقیق است.
این چنین معنویتی هم از پشتوانه عقلانی برخوردار است ، و هم فرصتی جدید پیش روی انسان می نهد، و بشر خاکی را از خاک به افلاک می کشاند ، نه اینکه به او حالتی بدهد که فقط بتواند به زندگی بخندد وهمین «خنده به زندگی» ، «غایت معنوی» او باشد.
نویسنده : سلطان علی نایبی
در «معنویت اسلامی » انسانی که به مقام های معنوی رسید، باکی ندارد که زندگی دنیا بر او «ناآرام » جلوه کند او به «حقیقت» رسیده است و « آرام » است. و کسی که به حقیقت رسیده هیچ طوفانی او را متزلزل نمی کند، لذّت رسیدن به حقیقت چنان آرامشی به انسان می دهد که او را از هرگونه «معنویت مادّی گرا» بی نیازمی نماید.
در «معنویت اسلامی» ، «آرامش » از توابع و لوازم«رسیدن به حقیقت» است نه اینکه هدف غایی «معنویت اسلامی» ، «آرامش » باشد بدون چشم داشت به «وصول حقیقت».
نویسنده: سلطان علی نایبی